عصاره دو سالی که گذشت
چقدر دلم برای اینجا تنگ شده بود. حالا که دیگر کسی هم نمیخواندمان اینقدر که مجازی پر شده از اینفلوئنسر و پیغامهای 160 کاراکتری و هر چه زودتر بهتر.
خب من هم برای خودم دارم مینویسم. سال 97 سیگار را ترک کردم و 25 کیلو هم وزن کم کردم. الان نزدیک به یک سال و نه ماه است که یک نخ هم سیگار نکشیدهام. حتی توی مهمانیهای نوشیدن و رقصیدن و حتی وقتهایی که غصه قرار است اجدادم رو جلو چشمم بیاورد. این روزها اما، عجیب دلم میخواهد یک نخ سیگار بکشم و با پک عمیقی هر چه غصه است، بسپارم به آنجا که برود که دیگر نیاید. راستی، گفتم که سال 97 شنای کرال سینه، قورباغه و پروانه یاد گرفتم؟ پروانهام هنوز کمی لنگ است؛ اما به خودم قول دادهام بعد از این ماجراها اگر جزو بازماندگان کرونا بودم، استخر را چاشنی برنامه هفتگیام کنم.
سالی که گذشت، وارد یک شرکت کالاهای گردشی تندمصرف چندملیتی شدم؛ چندملیتی که میگویم نه اروپا و آمریکاها؛ مصر و پاکستان و هند و مراکش و عربستان. یک سال و یک ماه است که آنجا هستم. سال 98 برایم پر بود از سفرهای داخلی و خارجی؛ از کرمان و بندرعباس بگیر تا دوبی که تنهایی رفتم و لب ساحل جمیرا گم شدم و اشتباهی رفتم توی پلاژ یکی از هتلها. اما هر چه بگویم از امنیت و تمیزی و فرهنگ مردمانش، کم گفتهام. راستی، سال 98 ترکیه هم رفتم. کلا سال 98 تا قبل از آن دی ماه کذایی، پر بود از سفر و تازه شدن. سال 98 دفاع ارشدم هم تمام شد و فراغت از تحصیل را پس از 20 سال تجربه کردم.
خلاصه که اگرچه تجربههای جمعیام در این چند سال تعریف چندانی نداشته، اما تجربههای فردی زیاد بودهاند. اینها را نوشتم که دفعه بعد، وقتی تراپیستم از من خواست جلوی آینه بایستم و به خودم بگویم تو دیگر آن آدم چهار سال پیش نیستی، بدانم چرا نیستم. چرا من چهار سال پیش را آن همه خوار و خفیف کرده بودم. واقعا حالا که خودم نوشتم، میبینم نخیر؛ من اصلا و ابدا آن آدم چهار سال پیش نیستم. هیچ تمایلی هم ندارم که برگردم به آن آدمی که نمیدید خودش را و دنبال تأیید دیگران بود برای دوست داشتن خودش.